سلام.
صبحتون شیرین و قشنگ!
بین این حرف ها که بسیارند
این همه واژه ، این همه جمله
بین این شعر های بی پایان
بین الهام های روحانی
من به دنبال ایده ای بودم
ایده ای سبز و تازه چون باران
من به دنبال منبع الهام
از فراسوی جنگل کلمات
بال اوهام باز می کردم!
عاقبت هم کلام ریشه نکرد
عاقبت ایده هم ترانه نشد!!
یادم آمد چرا ترانه نرست...
بذر الهام را ندارم من!
دانه های ترانه دست شماست،
می شود دانه را به من بدهی؟
چشمان تو عین الیقین من، قطعیت نگاه تو دین من است... !
نتم قطع بود. تاخیرم رو ببخشید!
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط راه هشتم
آخرین مطالب