سلام.
صبحتون گرم و دلچسب!
"آدم جمله ای مرکب است!
دخترانش جمله های پایه اند و پسرانش جمله های پیرو!
در کتاب آفرینش از دختران آدم نامی نیامد اما...
تمامی جمله های این متن میرنده را دختران آدم زاییدند و می زایند!
و پسران به دنبالشان می آیند!"
به دنیا می آییم
مثل تو ، درست مثل تو!
در ظاهر دیگر زنده به گور نمی شویم،
اما لحظه لحظه می میریم در گور جهل نامردمان، زنده زنده!
به دنیا می آییم،
زنیم و زن یعنی زایش و زندگی !
اما هنوز هم برای لحظه های حیاتمان باید پاسخگوی تو باشیم!
جوابگوی خنده هایمان،
دوست داشتن هایمان!
نگاهمان، عشقمان، اعتقادمان!
و باید خودمان را حفظ کنیم
موظفیم تا.... تا
نلغزد نگاهتان و نلرزد دلتان!
رسم دنیا این است!
به رسمیت شناخته نمی شوی ،
اگر نام مردی را یدک نکشی،
تا سایه ی پدر هست، سر به طاعت او خم می کنیم
و بعد هم تمکین به همسر و اگر نبود شاید برادری ...
زنیم و در گور بزرگتر جهل زنده به گور!!
این فقط احساسات خاص منه به نوشته ی بالا که متاسفانه نمی دونم کی شاعرشه!
بعد نوشت:
یکی از همکاران سال قبلم توی سانحه ی ارومیه کشته شده. آقایی که دوسال از من کوچیک تر
بود و سال قبل تازه شیرینی ازدواجش رو خورده بودیم.
و اینجا هنوز ایران است. جایی که جان ارزش ندارد!
نظرات شما عزیزان: