گریه میکنم
برای نخستین بار بی آنکه اشک بریزم گریه میکنم
بی آنکه چشمانم خیس شده باشد
جالب نیست نه ...
چطور میتواند جالب باشد؟!!
وقتی حتی بغض نکرده ام
وهیچ تورم محسوسی هم گلوی مرا در هم نمی فشارد
سینه ام نمی سوزد
قلبم تیرنمیکشد
گفتم که خودم را گم کرده ام
این من نیستم که دراین اتاق
روی صندلی مشرف به پنجره نشسته ام
و دستهایم راروی شقیقه هایم می فشارم
واز دریچه ی غبار آلود زندگی
به آن سو سرک میکشم
وچیزی نمیبینم
به یقین من نیستم
من جای دیگری هستم
خوب نمیدانم کجا...
برای همین است که بدون فشار بغض
و بدون بارش اشک گریه میکنم...
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط راه هشتم
آخرین مطالب