شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
هرچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
دل که خونابه غم بود و جگر گوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط راه هشتم
آخرین مطالب