خواجوی کرمانی
شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست دمیده سنبلت از برک نسترن چه خوشست
گرم ز زلف دراز تو دست کوتاهست دراز دستی آن زلف پرشکن چه خوشست
سپیده دم که گل از غنچه مینماید رخ نوای بلبل شوریده در چمن چه خوشست
چه گویمت که بهنگام آشتی کردن میان لاغر او در کنار من چه خوشست
مپرس کز هوس روی دوست خواجو را دل شکسته برآن زلف پرشکن چه خوشست
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط راه هشتم
آخرین مطالب