تو که چشمات خیلی قشنگه
از هرجا و با هر زاویه ای که دوربین بخواهد او وجود دارد تا به او نگاه کنند بدون ترس از چگونگی قاب بندی٬ بی آن که بدن کولاژ شده ی یک زن در نماهای متعدد تصنّع و آن حس رها نشده گی و ویترین بودن را القا کند. بی آن که بخواهد فرازن بسازد از ترس این که تنها زن باشد.
او چندان با خودش برابر است که در تک پلان گرفته شده از او ٬ همه ی ویرایش ها هم زمان هستند و چیزی به بعد موکول نمی شود . آن ها نخواهند توانست او را قیچی کنند و از بریده های او زن با دقّتی بسازند .
او از خودش نه بیشتر است و نه کمتر با گل اسطوره ای سرخی که به سر زده و چتری که سرخوشیست در دستش .
او در مقام کهنه ی اعتراض نیست. عریان نمی شود تا پوشیدگی تاریخی اش را جبران کند یا در حجاب نیست که برهنگی تاریخی اش تلافی بشود. او از گرفتاری بیان حقوق احیا نشده ی زن و از تنگنای آزادی های تعریف شده برای جنس خود خلاص است . آزادی برای او بدیهی است و البته همان قدر که او مطلقا در برابر دوربین است ٬ دوربین انحصارا باز تاب حرکات اوست و انگار میان ریتم این دو آینه ای باشد . او به همین راحتی در دنیا دست دارد .
قرار نیست انسانی با درکی مستقل از آزادی ترانه های مبتذل سیاسی یا فلسفی نما بخواند . کافیست چترش را در دستش تکان بدهد به نشانه ی ...
مهرنوش عزیز دوستت دارم و از مترقّی بودنت لذت می برم .
نظرات شما عزیزان: