کاش در بزم فروزنده ی تو خنده ی جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد آلود سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون آینه روشن می شد دلم ازنقش تو وخنده ی تو
صبحگاهان به تنم می لغزید گرمی دست نوازنده ی تو
کاش چون یاد دل انگیز زنی می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم تو را می دیدم خیره بر جلوه ی زیبایی خویش
کاش از شاخه ی سرسبز حیات گل اندوه مرا می چیدی
کاش در شعر من ای مایه ی عمر شعله ی راز مرا می دیدی
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط راه هشتم
آخرین مطالب