واژه لبخند : از خودم خجالت می کشم
از کاغذهای رنگی کنار خیابان
دست کن مغازه را با آب نبات های چوبی
از خودم متاسف نمی شوم
باران های باریده بر روی سقف های کولردار
دارم رقص های بادی دست های بادی
در کسوت باد، باران، ماهیچه
هوا دارد کولی های وحشی
نسیم های باروت در ارغوان
چون پوستی اضافی از بازجویی که روبنده می بندد
مهراب نام یک اسم است هرچند شب پره ها اتاق را
غاری باید زن و همسررا در بگیرد
امیرقاضی پور / ۵آبان۸۹
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط راه هشتم
آخرین مطالب