نا گزیرم
میگریزم
در گذر از ره گذارم
رهگذر همچون سرابم
من دلیل بخشش هر نوع عذابم
صوفی پروردگارم
من صافی لرد شرابم
قبله ای در خرابات مغانم
در فراقم.در فغانم
من قرار بی قرارم
تک نهال حلال این زمانم
که حلال مشکلات این جهانم
در زمین بی زبان نه پیدایم نه پنهانم
که در عالم نمیمانم که میمیرم
در این دریای طوفانی ناخدائی نمیبینم
من قوت بازوان هر شبانم
برای آزادی انسان کاروان را ساروانم
در زمستان من نه سبزم نه گرمایم
میان برف و سرما درختی سر سبز و پر بارم
برای دستان سرد در گریبانت
با تمام وجودم همچو آهم
نه آهی از سر افسوس. که من گرمای دستانم
من آن یارم که نامرئی نمی داند
برای آن کس که یاور شد بجز خوبی نمی خواهد
من خدا را میشناسم که هادی فرزند مولایم
آری رهنمایم ..رهسپارم
ناگزیر از این گریزم
نگاشته شد به قلم هادی اسفندیاری
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط راه هشتم
آخرین مطالب