هوا سرد بود و پسرکی گوشه ی خیابون نشسته بوداما خوشحال بود از
اینکه بلوز گرمی تنش و دیگه مثل همیشه نمی لرزه پسرک سرش و بالا
کرد ویه جفت پای اشنا دید خوب میدونست باید چیکار کنه فورا لباس گرم و
پول هایی که جلوش بودن و به اون مرد دادو دوباره شروع به لرزیدن
کرد .دختری که شاهد این ماجرا بود تازه فهمید چرا با وجود اون همه لباس
فروشی توی اون خیابون هیچ کدومشون به پسرک کمک نمی کنن چون پدر
اون پسر میاد و لباس پسرو از تنش در میاره تا پسرک بلرزه و مردم واسش
دلسوزی کنن و پول بیشتری به پسرک بدن
خدایا یعنی اون پسرک چه گناهی داره که باید با این سن واونجوری خرج
اعتیاد پدرش رو بده وعشق کجاست
مریم
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط راه هشتم
آخرین مطالب